به وبلاگ «عبور» خوش آمدید
عبـــــــــــــــــور
شکاکیت(1)
سه شنبه 93 مهر 1 , ساعت 6:6 صبح  

شکاکیت

جاناتان دنسى  مترجم: اعظم پویا

چکیده: چکیده

در این مقاله ابتدا انواع شکاکیت مورد بحث قرار گرفته، سپس سه استدلال «مغزى در محفظه بزرگ‏» ، «وجود خطا» ، «مسئله اعتبار تجربه‏» در دفاع از شکاکیت مطرح شده است . در ادامه، مؤلف به نقد و رد دلایل شکاکیت مى‏پردازد .

 

کلمه های کلیدی:

• شکاکیت • شکاکیت محدود • شکاکیت فراگیر • مغزى در محفظه بزرگ • وجود خطا و اعتبار تجربه

1.1. انواع شکاکیت; (استدلالى، استفهامى، مزاجى) (2)

شکاکیت در بهترین شکلش همواره بر یک استدلال مبتنى است; هر قدر آن استدلال غنى‏تر باشد، شکاکیت ناشى از آن از قوت بیشترى برخوردار است . از آن جا که این شکاکیت تکیه بر استدلال دارد، باید بتوان آن را در قالب یک نتیجه بیان کرد . آن نتیجه شکاکانه این است: معرفت محال است، هیچ کس نمى‏داند، زیرا هیچ کس نمى‏تواند بداند .

سه نوع شکاک وجود دارد که میان نوع اول و دو نوع دیگر تفاوت فاحشى است:

1 . شکاکى که استدلالى ارائه مى‏دهد و شک نتیجه استدلال اوست .

2 . شکاکى که در برابر هر ادعایى این پرسش را مى‏نهد که «از کجا مى‏دانى؟» آن‏گاه پاسخ هر چه باشد صرفا همین پرسش را در برابرش تکرار مى‏کند و آن قدر به این کار ادامه مى‏دهد تا پاسخ‏ها تمام شود . این پرسش مکرر در کشاندن افراد به سکوتى خشمگینانه و در عین حال عاجزانه، بسیار نتیجه‏بخش است، اما اگر ظاهر آن را در نظر بگیریم چیز چندانى نمى‏توان از آن آموخت، مگر این‏که بدانیم چه چیزى در وراى آن هست . البته شقوق جالبى در این جا هست، براى مثال قضایاى زیر:

اول: هیچ کس نمى‏داند که P  ، مگر آن‏که بتواند بگوید از کجا مى‏داند . P دوم: کوشش براى پاسخ به پرسش «از کجا مى‏دانى که ? P » صرفا از طریق اظهار مجدد P جهدى بى توفیق است، زیرا این مصادره به مطلوب است .

شکاکى که پرسش مذکور را بر سر زبان‏ها مى‏اندازد، اگر نخواهد به این قبیل قضایا توسل جوید، موضع فلسفى جالبى را ارائه نمى‏کند . هر چند، وقتى این توسل صورت گیرد، ما به شکاکیتى باز مى‏گردیم که مبتنى بر استدلال است . در این جا این نکته شایان ذکر است که دو قضیه فوق محل تردیدند; به عنوان نمونه قضیه دوم به معناى این ادعاست که کسى نمى‏تواند به پرسش «از کجا مى‏دانى درد دارى؟» صرفا این پاسخ را دهد که «زیرا درد دارم‏» . شخصى که این پاسخ را مى‏دهد به وضوح مى‏داند که این پاسخ در برخى موارد مفید است، و ما نباید در برابر او مسئله مورد بحث را مسلم فرض کنیم .

3 . این نوع شکاک نه اهل استدلال است و نه اهل استفهام، بلکه بالعکس، شکاکى مزاجى است .

شکاک مزاجى شخص سرسختى است که مدعى است اکثر مردم به خود اجازه مى‏دهند که با هر شاهد ضعیفى متقاعد شوند، اما براى متقاعد شدن من شواهد بیشترى لازم است . این شکاک مدعى است که معیارهاى قرینه‏اى برترى نسبت‏به سایر افراد دارد . او با این سخن، دیگران را متهم به ساده لوحى و زودباورى مى‏کند . اگر وى این معیارها را آن قدر سطح بالا قرار دهد که دیگر امکان تحقق آنها نباشد، به شکاکیت کامل خواهد رسید (یعنى به این راى خواهد رسید که معرفت محال است، نه این راى که معرفت صرفا کمیاب‏تر از آن است که آدمى گمان مى‏کند .) اما براى این‏که سخن او جاذبه فلسفى پیدا کند (و فقط یک سخن عجیب و غریب عقلانى نباشد)، باید چیزى بیش از این سخن را بگوید که معیارهاى برتر ناظر به قراین بهتر است; یعنى او باید براى اثبات این امر که معیارهاى متعارف به نحوى از انحا نامناسب هستند، استدلالى داشته باشد و پیداست که این استدلال باید با تمسک به معیارهاى مقبول ما و او (یعنى معیارهاى متعارف) توجیه شود . در این صورت، خطر ناسازوارى وجود دارد، زیرا آیا فراهم آوردن استدلالى که با معیارهاى متعارف موجه است، با اثبات نامناسب بودن آن معیارها، همساز است؟

حاصل مطالب فوق همان چیزى است که سخن خود را با آن آغاز کردیم; یعنى این سخن که شکاکیت در بهترین شکلش همواره بر یک استدلال مبتنى است . ما در بخش بعدى سه استدلالى را که در دفاع از شکاکیت اقامه شده و قوت آنها به اندازه‏اى است که ارزش جدى گرفتن را داشته باشند، مورد مداقه قرار مى‏دهیم . نخست لازم است‏به برخى تمایزهاى میان انواع استدلال‏هاى شک گرایانه نظرى بیفکنیم .

شکاکیت محدود (Local = Limited) و شکاکیت فراگیر

اولین و کم اهمیت‏ترین تمایز میان استدلال‏هاى شک‏اندیش محدود و فراگیر است . شکاکیت محدود قائل به این است که، گرچه معرفت در جاهایى ممکن است، اما به دلایلى خاص در پاره‏اى از حوزه‏هاى معین دست نایافتنى است . حوزه‏هاى مورد نظر شکاکیت محدود عبارتند از: اخلاق، دین و آینده (براى مثال این شکاکان مى‏گویند:) ما احتمالا مى‏توانیم بدانیم که چه جور اشیایى پیش روى ما قرار دارند، اما این امکان نیست که بدانیم یک عمل ایثارگرانه به لحاظ اخلاقى خوب است . هم‏چنین نمى‏توانیم از وجود خدا آگاه شویم و یا بدانیم که شما فردا براى صبحانه تخم مرغ خواهید خورد . پر واضح است که شکاکیت محدود مى‏خواهد که از ویژگى‏هایى بارز و اختصاصى حوزه‏هایى که با آنها سروکار دارد، ارتزاق کند . اما تجربه من این است که محدود نگه داشتن شکاکیت محدود مشکل است; مثلا شکاکیت محدود اخلاقى مایل است‏به سرعت‏بسط یابد و به یک شکاکیت فراگیر در باب «امور نامشهود» یا «امکان معرفت علمى‏» بدل شود . مشکل ما دست‏یافتن به استدلال مقنعى است‏براى شکاکیت محدود اخلاقى، با این وصف که گرایشات توسعه طلبانه نداشته باشد .

اگر شکاکیت محدود بخواهد به شکاکیت فراگیر تنزل یابد، این را مى‏توان امتیازى براى او به‏حساب کرد، زیرا استدلال‏هایى که در دفاع از شکاکیت فراگیر اقامه مى‏شوند، عموما بیش از استدلال‏هاى شکاکیت محدود قانع کننده و ثمربخش هستند . همین امر درباره دومین وجه تمایزى هم که قصد ترسیم آن را دارم صدق مى‏کند .

استدلال‏هاى شکاکانه قوى و ضعیف

پاره‏اى از استدلال‏هاى شکاکان مستقیما مفهوم معرفت را به باد انتقاد گرفته، ولى سایر مفاهیم مرتبط با آن را رها کرده است - منظورم مفهوم باور موجه است که استفاده نشده است . بدین ترتیب، مى‏توان چنین استدلال کرد: من مى‏دانم که شما باید یقین داشته باشید، اما آدمى هرگز واقعا نمى‏تواند واقعا یقین داشته باشد، بنابراین، آدمى هرگز نمى‏تواند واقعا چیزى بداند . اگر لحظه‏اى قوت واژه واقعا در این استدلال را نادیده بگیریم، هنوز هم مى‏توانیم خاطر جمع باشیم که حتى اگر سخن از معرفت را کنار بگذاریم، با اذعان به این‏که یکى از شرایط ضرورى معرفت محقق نیست، هنوز هم مى‏توانیم شادمان به صحبت از باور موجه ادامه دهیم و باورها را چنین تقسیم بندى کنیم; باورهاى موجه، باورهاى موجه‏تر، باورهاى کمتر موجه و یا حتى باورهاى کاملا ناموجه . این دسته از استدلال‏هاى شکاکان هیچ یک از باورهاى موجه را تهدید نمى‏کنند . شاید ما احساس کنیم که استدلال فوق خصیصه‏هاى فردى معرفت را نشان مى‏دهد، لیکن با بقاى مفهوم باور موجه به‏خوبى مى‏توانیم به مقاصد فلسفى و عملى خود برسیم . اما صورت دیگرى از استدلال شکاکانه هم هست که قوى‏تر از استدلال قبلى است و هر دو مفهوم (معرفت و باور موجه) را به یکسان تهدید مى‏کند و مدعى است هر نقصى در مفهوم معرفت‏باشد در مفهوم باور موجه هم وجود دارد . همان‏طور که خواهیم دید این نوع استدلال‏هاى قوى‏تر تاکنون ارائه شده‏اند و همیشه هم جالب‏تر و قابل دفاع‏تر از نوع ضعیف‏تر آنها بوده‏اند; مثلا دو ادعاى ذیل که ادعاى اول مهم‏تر و جالب‏تر است: 1 . هیچ یک از باورهاى ما درباره آینده هرگز توجیه نمى‏شوند . 2 . گرچه باور ما به این‏که خورشید فردا طلوع مى‏کند، به طور کلى، احتمالا هم صادق است و هم موجه، اما ما در واقع، نمى‏توانیم بگوییم که ما مى‏دانیم خورشید فردا طلوع خواهد کرد .

تفاوت استدلال‏هاى شکاکانه با توجه به تئورى‏هاى فهم

تفکیک سوم در استدلال‏هاى شکاکانه از تفکیک دوم مهم‏تر است . ما مى‏توانیم در میان استدلال‏هاى شکاکانه تمایز ذیل را بگذاریم:

الف) استدلال‏هایى که گرچه مى‏کوشند ما را از معرفت (یا حتى از باور موجه) محروم کنند، اما هنوز این امکان را به ما مى‏دهند که قضایایى را که نمى‏توانیم از صدق آنها آگاه شویم، بفهمیم .

ب) استدلال‏هایى که مدعى‏اند دلیل عدم آگاهى ما از صدق این قضایا آن است که آنها را نمى‏فهمیم . یک نمونه آشکار (براى نشان دادن تمایز میان این دو دسته استدلال) تفاوت میان دو راى زیر است: یکى آن‏که، گرچه ما قضیه «خدا وجود دارد» را مى‏فهمیم، اما هیچ قرینه‏اى براى صدق آن نمى‏توانیم داشته باشیم . دیگر این‏که، قضیه «خدا وجود دارد» براى ما غیر قابل فهم است، از این رو، به طریق اولى نه به صدق آن مى‏توانیم آگاهى یابیم و نه در اعتقاد به آن، موجه باشیم .

طبعا تمایز فوق الذکر در صورتى باقى خواهد ماند که ما این پیش‏فرض را داشته باشیم که فهم قضیه‏اى که هرگز در اعتقاد به آن موجه نیستیم یا نمى‏توانیم موجه باشیم و یا هرگز نمى‏توانیم از صدق آن آگاه شویم، براى ما ممکن است . بر اساس یکى از تئورى‏هاى فهم که میان چیزى که مى‏توان آن را فهمید و چیزى که مى‏توان صدق آن را تشخیص داد، پیوند برقرار مى‏کند . این تمایز از بین خواهد رفت و کلیه استدلال‏هاى شکاکانه مورد نظر از نوع قوى‏ترین استدلال‏ها خواهند بود . در واقع، ادعاى این استدلال این است که ما قضایایى را که مدعى دانستن آنها هستیم، حتى درک هم نمى‏کنیم .

شاید به نظر برسد استدلالى با این مضمون که، ما قضایایى را که ادعاى دانستن آنها را مى‏کنیم نمى‏فهمیم، باید یک استدلال منطقه‏اى باشد نه فراگیر، زیرا یک استدلال فراگیر مدعى است ما هیچ چیزى را نمى‏فهمیم، البته این سخن مضحکى است . اولا، به دلیل این‏که پرواضح است که ما بعضى چیزها را مى‏فهمیم و ثانیا، به دلیل این‏که ما خود استدلال شکاکان را مى‏فهمیم (و انتظار مى‏رود که بفهمیم .)

2.1. سه استدلال در دفاع از شکاکیت

الف) مغزى در محفظه بزرگ

فرض کنید که آدمى مغزى است که در یک محفظه بزرگ پر از مایع معلق است . رشته‏هاى ارتباطى این مغز را به کامپیوترى وصل کرده و این کامپیوتر مشاهدات و دریافت‏هاى کنونى او را تحت کنترل یک مهندس/دانشمند ماهر (خیرخواه یا بدخواه، بر حسب ذوق و سلیقه) به او تزریق مى‏کند . حال، شما نمى‏دانید چنین مغزى نیستید، زیرا اگر شما چنین مغزى باشید، به شرط آن‏که آن دانشمند در کار خود موفق باشد، پس احتمالا هیچ چیزى در تجربه شما نمى‏تواند نشان دهد که شما مغزى در محفظه بزرگ هستید، زیرا تجربه شما، بنا به فرض، مبنى بر این‏که شما مغزى در محفظه بزرگ هستید، با این تجربه که مغزى در محفظه بزرگ نیستید، یکى است . از آن‏جا که شما فقط به تجربه خودتان مى‏توانید تمسک کنید و این تجربه هم در هر دو وضعیت‏یکى است، پس هیچ چیز نمى‏تواند براى شما آشکار کند که کدام وضعیت واقعى است .

اما آیا این امکان هست که شما با وجود این‏که نمى‏دانید مغزى در محفظه‏اى بزرگ نیستید، در عین حال، بسیارى از چیزهاى دیگر را بدانید; چیزهایى حتى مهم‏تر؟ متاسفانه به نظر مى‏رسد اگر شما ندانید که مغزى در محفظه‏اى بزرگ نیستید، چیز دیگرى هم وجود ندارد که بتوانید آن را بدانید . فرض کنید شما مدعى هستید که مى‏دانید نشسته‏اید و در حال مطالعه کتاب هستید . احتمالا شما این را هم مى‏دانید که اگر شما نشسته‏اید و در حال مطالعه هستید، پس شما نمى‏دانید مغزى در محفظه بزرگ نیستید . مطمئنا از این مطلب مى‏توان نتیجه گرفت که اگر شما بدانید که نشسته‏اید و در حال مطالعه کتاب هستید، پس شما مى‏دانید که مغزى در محفظه بزرگ نیستید، و بنابراین، (از راه رفع تالى صرف) از آن‏جا که شما نمى‏دانید مغزى در محفظه بزرگ نیستید (طبق توافق فوق) پس شما نمى‏دانید که نشسته‏اید و در حال مطالعه کتاب هستید .

اصلى را که این استدلال بر آن مبتنى است مى‏توان به صورت اصل ماندن در محدوده استلزامات معلومه صورت بندى کرد.

PC k:[Kap & Ka (p - q)] - Kap.

مستلزم q است، بنابراین اصل، a مى‏داند که ;p یعنى ما همواره صادق بودن چنین قضیه‏اى را مى‏دانیم; قضیه‏اى که مى‏دانیم از لوازم قضیه‏اى است که ما به آن معرفت داریم .(بیان این گونه اصول با علائم منطقى کار رایجى است . اما ما به دلیل اهدافى که مد نظر داریم، پس از هر قاعده منطقى معادل انگلیسى آن را مى‏آوریم، همین طور که در این‏جا آوردیم . با این وصف، براى سهولت ارجاعات بعدى بهتر است‏با علائم منطقى کار خود را به پیش ببریم. PC K اصل ماندن در محدوده استلزامات معلومه است، زیرا این اصل به ما مى‏گوید که گذر از معلومى دیگر که مستلزم معلوم نخستین است ما را از چارچوب معرفت‏خارج نمى‏کند) . بنابر این اصل، با فرض این که a نمى‏داند q را (~ Kap) ، ولى a مى‏داند که p مستلزم q است (Ka (p - q) ما مجازیم این استنتاج را بکنیم که a نمى‏داند p را (~ Kap) بنابراین، به نظر مى‏رسد که این اصل به نحوى کلى‏تر این مطالب را نشان مى‏دهد; از آن‏جا که شما مغزى در یک محفظه بزرگ را بدانید . قضی p قضیه‏اى است که اگر صدق آن را بدانید، آن وقت‏خواهید دانست که شما مغزى در یک محفظه بزرگ نیستید . استدلال‏هایى وجود دارند که قدرى مشابه این استدلال‏اند; براى مثال استدلال مربوط به خواب دکارت که ما آن را با q نشان مى‏دهیم، q ] شما در خواب هستید» . دکارت استدلال مى‏کند که چون شما نمى‏دانید در خواب نیستید، پس شما قضیه p را نمى‏دانید . قضیه p قضیه‏اى است که اگر شما از صدق آن آگاه باشید، خواهید دانست که شما در خواب نیستید .(به تامل اول دکارت نگاه کنید .)

با توجه به تفکیک هایى که میان استدلال‏هاى شکاکان در بخش 1 . 1 انجام دادیم، استدلال مغزى در محفظه بزرگ در کدام دسته قرار مى‏گیرد؟ این استدلال دقیقا یک استدلال فراگیر نیست، زیرا این استدلال معرفت را ممکن مى‏داند; مثلا این مطلب را قبول دارد که شما مى‏توانید بدانید که p - q ، و در حقیقت، این واقعیت را به منزله یک اهرم به‏کار مى‏گیرد . در واقع، اعتراض این استدلال دقیقا به قضایایى محدود مى‏شود که صدقشان به این معناست که شما مغزى در یک محفظه بزرگ نیستید . با این وصف، این یک استدلال قوى است، به این معنا که در همان حوزه‏هایى که به معرفت‏حمله مى‏کند باور موجه را نیز مورد حمله قرار مى‏دهد . منتها تا این جا هنوز این حمله را نشان نداده است . اما با قیاسى کاملا مشابه این استدلال مى‏توان آن را نشان داد . به‏طور کلى لازم است ما نشان دهیم که باور شما به این قضیه که شما مغزى در یک محفظه بزرگ نیستید نمى‏تواند موجه باشد، زیرا هیچ چیزى در تجربه شما نمى‏تواند به مثابه قرینه براى آن قضیه به‏حساب مى‏آید، ولذا براى نشان دادن آن مطلب به اصلى نظیر PC K توسل مى‏جوییم:

PC J:[JBap & JBa (p - q)] - Baq مطابق این اصل اگر a در اعتقاد به p موجه باشد و p مستلزم q باشد، آن‏گاه a در اعتقاد به q موجه است . به نظر مى‏رسد که PC J درست‏به اندازه PC K قانع کننده است، اگر نگوییم پیش از آن .

 

با این همه، این استدلال به هیچ وجه مدعى نیست که شما این قضیه را که «شما نشسته‏اید و در حال مطالعه کتاب هستید» نمى‏فهمید . این امکان همچنان براى شما هست که آن را بفهمید، حتى اگر نتوانید نسبت‏به این قضیه معرفت داشته، در اعتقاد به آن موجه باشید . همان‏طور که پیش‏تر ذکر شد، اگر ما دیدگاه خاصى را در باب فهم اتخاذ کنیم، این استدلال فقط به استدلالى در باره فهم تبدیل مى‏شود . 


نوشته شده توسط اعظم پویازاده | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عبـــــــــــــــــور

اعظم پویازاده
استادیار علوم قرآن و حدیث دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران
فهرست اصلی
بازدید امروز: 0 بازدید
بازدید دیروز: 1 بازدید
بازدید کل: 15491 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
لینک های روزانه

مقالات شخصی در پایگاه مجلات تخصصی نورمگ [6]
مقالات شخصی در پرتال جامع علوم انسانی [3]
[آرشیو(2)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
تشیع و قرآن . فلسفه علوم قرآنی . قرآن پژوهان .
نوشته های پیشین

کتاب ها
مصاحبه ها
لوگوی وبلاگ من

عبـــــــــــــــــور
لینک دوستان من

مدهامتان: علوم و معارف قرآن و حدیث
مطالعات قرآنی
بازنگری در متون دینی
صفحات اختصاصی

سابقه علمی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تصلیب مسیح(2)
تصلیب مسیح(1)
شکاکیت(3)
شکاکیت(2)
شکاکیت(1)
کلمه مسیح و زبان کیهانی قرآن
مدخل «تشیع و قرآن» دائرةالمعارف لایدن نقد و بررسی شد
فلسفه تاریخ و روششناسی علوم
«آمنه ودود» ادعای بیتوجهی قرآن به زن را تضعیف میکند
[عناوین آرشیوشده]