شکاکیت
جاناتان دنسى مترجم: اعظم پویا
چکیده: چکیده
در این مقاله ابتدا انواع شکاکیت مورد بحث قرار گرفته، سپس سه استدلال «مغزى در محفظه بزرگ» ، «وجود خطا» ، «مسئله اعتبار تجربه» در دفاع از شکاکیت مطرح شده است . در ادامه، مؤلف به نقد و رد دلایل شکاکیت مىپردازد .
کلمه های کلیدی:
• شکاکیت • شکاکیت محدود • شکاکیت فراگیر • مغزى در محفظه بزرگ • وجود خطا و اعتبار تجربه
1.1. انواع شکاکیت; (استدلالى، استفهامى، مزاجى) (2)
شکاکیت در بهترین شکلش همواره بر یک استدلال مبتنى است; هر قدر آن استدلال غنىتر باشد، شکاکیت ناشى از آن از قوت بیشترى برخوردار است . از آن جا که این شکاکیت تکیه بر استدلال دارد، باید بتوان آن را در قالب یک نتیجه بیان کرد . آن نتیجه شکاکانه این است: معرفت محال است، هیچ کس نمىداند، زیرا هیچ کس نمىتواند بداند .
سه نوع شکاک وجود دارد که میان نوع اول و دو نوع دیگر تفاوت فاحشى است:
1 . شکاکى که استدلالى ارائه مىدهد و شک نتیجه استدلال اوست .
2 . شکاکى که در برابر هر ادعایى این پرسش را مىنهد که «از کجا مىدانى؟» آنگاه پاسخ هر چه باشد صرفا همین پرسش را در برابرش تکرار مىکند و آن قدر به این کار ادامه مىدهد تا پاسخها تمام شود . این پرسش مکرر در کشاندن افراد به سکوتى خشمگینانه و در عین حال عاجزانه، بسیار نتیجهبخش است، اما اگر ظاهر آن را در نظر بگیریم چیز چندانى نمىتوان از آن آموخت، مگر اینکه بدانیم چه چیزى در وراى آن هست . البته شقوق جالبى در این جا هست، براى مثال قضایاى زیر:
اول: هیچ کس نمىداند که P ، مگر آنکه بتواند بگوید از کجا مىداند . P دوم: کوشش براى پاسخ به پرسش «از کجا مىدانى که ? P » صرفا از طریق اظهار مجدد P جهدى بى توفیق است، زیرا این مصادره به مطلوب است .
شکاکى که پرسش مذکور را بر سر زبانها مىاندازد، اگر نخواهد به این قبیل قضایا توسل جوید، موضع فلسفى جالبى را ارائه نمىکند . هر چند، وقتى این توسل صورت گیرد، ما به شکاکیتى باز مىگردیم که مبتنى بر استدلال است . در این جا این نکته شایان ذکر است که دو قضیه فوق محل تردیدند; به عنوان نمونه قضیه دوم به معناى این ادعاست که کسى نمىتواند به پرسش «از کجا مىدانى درد دارى؟» صرفا این پاسخ را دهد که «زیرا درد دارم» . شخصى که این پاسخ را مىدهد به وضوح مىداند که این پاسخ در برخى موارد مفید است، و ما نباید در برابر او مسئله مورد بحث را مسلم فرض کنیم .
3 . این نوع شکاک نه اهل استدلال است و نه اهل استفهام، بلکه بالعکس، شکاکى مزاجى است .
شکاک مزاجى شخص سرسختى است که مدعى است اکثر مردم به خود اجازه مىدهند که با هر شاهد ضعیفى متقاعد شوند، اما براى متقاعد شدن من شواهد بیشترى لازم است . این شکاک مدعى است که معیارهاى قرینهاى برترى نسبتبه سایر افراد دارد . او با این سخن، دیگران را متهم به ساده لوحى و زودباورى مىکند . اگر وى این معیارها را آن قدر سطح بالا قرار دهد که دیگر امکان تحقق آنها نباشد، به شکاکیت کامل خواهد رسید (یعنى به این راى خواهد رسید که معرفت محال است، نه این راى که معرفت صرفا کمیابتر از آن است که آدمى گمان مىکند .) اما براى اینکه سخن او جاذبه فلسفى پیدا کند (و فقط یک سخن عجیب و غریب عقلانى نباشد)، باید چیزى بیش از این سخن را بگوید که معیارهاى برتر ناظر به قراین بهتر است; یعنى او باید براى اثبات این امر که معیارهاى متعارف به نحوى از انحا نامناسب هستند، استدلالى داشته باشد و پیداست که این استدلال باید با تمسک به معیارهاى مقبول ما و او (یعنى معیارهاى متعارف) توجیه شود . در این صورت، خطر ناسازوارى وجود دارد، زیرا آیا فراهم آوردن استدلالى که با معیارهاى متعارف موجه است، با اثبات نامناسب بودن آن معیارها، همساز است؟
حاصل مطالب فوق همان چیزى است که سخن خود را با آن آغاز کردیم; یعنى این سخن که شکاکیت در بهترین شکلش همواره بر یک استدلال مبتنى است . ما در بخش بعدى سه استدلالى را که در دفاع از شکاکیت اقامه شده و قوت آنها به اندازهاى است که ارزش جدى گرفتن را داشته باشند، مورد مداقه قرار مىدهیم . نخست لازم استبه برخى تمایزهاى میان انواع استدلالهاى شک گرایانه نظرى بیفکنیم .
شکاکیت محدود (Local = Limited) و شکاکیت فراگیر
اولین و کم اهمیتترین تمایز میان استدلالهاى شکاندیش محدود و فراگیر است . شکاکیت محدود قائل به این است که، گرچه معرفت در جاهایى ممکن است، اما به دلایلى خاص در پارهاى از حوزههاى معین دست نایافتنى است . حوزههاى مورد نظر شکاکیت محدود عبارتند از: اخلاق، دین و آینده (براى مثال این شکاکان مىگویند:) ما احتمالا مىتوانیم بدانیم که چه جور اشیایى پیش روى ما قرار دارند، اما این امکان نیست که بدانیم یک عمل ایثارگرانه به لحاظ اخلاقى خوب است . همچنین نمىتوانیم از وجود خدا آگاه شویم و یا بدانیم که شما فردا براى صبحانه تخم مرغ خواهید خورد . پر واضح است که شکاکیت محدود مىخواهد که از ویژگىهایى بارز و اختصاصى حوزههایى که با آنها سروکار دارد، ارتزاق کند . اما تجربه من این است که محدود نگه داشتن شکاکیت محدود مشکل است; مثلا شکاکیت محدود اخلاقى مایل استبه سرعتبسط یابد و به یک شکاکیت فراگیر در باب «امور نامشهود» یا «امکان معرفت علمى» بدل شود . مشکل ما دستیافتن به استدلال مقنعى استبراى شکاکیت محدود اخلاقى، با این وصف که گرایشات توسعه طلبانه نداشته باشد .
اگر شکاکیت محدود بخواهد به شکاکیت فراگیر تنزل یابد، این را مىتوان امتیازى براى او بهحساب کرد، زیرا استدلالهایى که در دفاع از شکاکیت فراگیر اقامه مىشوند، عموما بیش از استدلالهاى شکاکیت محدود قانع کننده و ثمربخش هستند . همین امر درباره دومین وجه تمایزى هم که قصد ترسیم آن را دارم صدق مىکند .
استدلالهاى شکاکانه قوى و ضعیف
پارهاى از استدلالهاى شکاکان مستقیما مفهوم معرفت را به باد انتقاد گرفته، ولى سایر مفاهیم مرتبط با آن را رها کرده است - منظورم مفهوم باور موجه است که استفاده نشده است . بدین ترتیب، مىتوان چنین استدلال کرد: من مىدانم که شما باید یقین داشته باشید، اما آدمى هرگز واقعا نمىتواند واقعا یقین داشته باشد، بنابراین، آدمى هرگز نمىتواند واقعا چیزى بداند . اگر لحظهاى قوت واژه واقعا در این استدلال را نادیده بگیریم، هنوز هم مىتوانیم خاطر جمع باشیم که حتى اگر سخن از معرفت را کنار بگذاریم، با اذعان به اینکه یکى از شرایط ضرورى معرفت محقق نیست، هنوز هم مىتوانیم شادمان به صحبت از باور موجه ادامه دهیم و باورها را چنین تقسیم بندى کنیم; باورهاى موجه، باورهاى موجهتر، باورهاى کمتر موجه و یا حتى باورهاى کاملا ناموجه . این دسته از استدلالهاى شکاکان هیچ یک از باورهاى موجه را تهدید نمىکنند . شاید ما احساس کنیم که استدلال فوق خصیصههاى فردى معرفت را نشان مىدهد، لیکن با بقاى مفهوم باور موجه بهخوبى مىتوانیم به مقاصد فلسفى و عملى خود برسیم . اما صورت دیگرى از استدلال شکاکانه هم هست که قوىتر از استدلال قبلى است و هر دو مفهوم (معرفت و باور موجه) را به یکسان تهدید مىکند و مدعى است هر نقصى در مفهوم معرفتباشد در مفهوم باور موجه هم وجود دارد . همانطور که خواهیم دید این نوع استدلالهاى قوىتر تاکنون ارائه شدهاند و همیشه هم جالبتر و قابل دفاعتر از نوع ضعیفتر آنها بودهاند; مثلا دو ادعاى ذیل که ادعاى اول مهمتر و جالبتر است: 1 . هیچ یک از باورهاى ما درباره آینده هرگز توجیه نمىشوند . 2 . گرچه باور ما به اینکه خورشید فردا طلوع مىکند، به طور کلى، احتمالا هم صادق است و هم موجه، اما ما در واقع، نمىتوانیم بگوییم که ما مىدانیم خورشید فردا طلوع خواهد کرد .
تفاوت استدلالهاى شکاکانه با توجه به تئورىهاى فهم
تفکیک سوم در استدلالهاى شکاکانه از تفکیک دوم مهمتر است . ما مىتوانیم در میان استدلالهاى شکاکانه تمایز ذیل را بگذاریم:
الف) استدلالهایى که گرچه مىکوشند ما را از معرفت (یا حتى از باور موجه) محروم کنند، اما هنوز این امکان را به ما مىدهند که قضایایى را که نمىتوانیم از صدق آنها آگاه شویم، بفهمیم .
ب) استدلالهایى که مدعىاند دلیل عدم آگاهى ما از صدق این قضایا آن است که آنها را نمىفهمیم . یک نمونه آشکار (براى نشان دادن تمایز میان این دو دسته استدلال) تفاوت میان دو راى زیر است: یکى آنکه، گرچه ما قضیه «خدا وجود دارد» را مىفهمیم، اما هیچ قرینهاى براى صدق آن نمىتوانیم داشته باشیم . دیگر اینکه، قضیه «خدا وجود دارد» براى ما غیر قابل فهم است، از این رو، به طریق اولى نه به صدق آن مىتوانیم آگاهى یابیم و نه در اعتقاد به آن، موجه باشیم .
طبعا تمایز فوق الذکر در صورتى باقى خواهد ماند که ما این پیشفرض را داشته باشیم که فهم قضیهاى که هرگز در اعتقاد به آن موجه نیستیم یا نمىتوانیم موجه باشیم و یا هرگز نمىتوانیم از صدق آن آگاه شویم، براى ما ممکن است . بر اساس یکى از تئورىهاى فهم که میان چیزى که مىتوان آن را فهمید و چیزى که مىتوان صدق آن را تشخیص داد، پیوند برقرار مىکند . این تمایز از بین خواهد رفت و کلیه استدلالهاى شکاکانه مورد نظر از نوع قوىترین استدلالها خواهند بود . در واقع، ادعاى این استدلال این است که ما قضایایى را که مدعى دانستن آنها هستیم، حتى درک هم نمىکنیم .
شاید به نظر برسد استدلالى با این مضمون که، ما قضایایى را که ادعاى دانستن آنها را مىکنیم نمىفهمیم، باید یک استدلال منطقهاى باشد نه فراگیر، زیرا یک استدلال فراگیر مدعى است ما هیچ چیزى را نمىفهمیم، البته این سخن مضحکى است . اولا، به دلیل اینکه پرواضح است که ما بعضى چیزها را مىفهمیم و ثانیا، به دلیل اینکه ما خود استدلال شکاکان را مىفهمیم (و انتظار مىرود که بفهمیم .)
2.1. سه استدلال در دفاع از شکاکیت
الف) مغزى در محفظه بزرگ
فرض کنید که آدمى مغزى است که در یک محفظه بزرگ پر از مایع معلق است . رشتههاى ارتباطى این مغز را به کامپیوترى وصل کرده و این کامپیوتر مشاهدات و دریافتهاى کنونى او را تحت کنترل یک مهندس/دانشمند ماهر (خیرخواه یا بدخواه، بر حسب ذوق و سلیقه) به او تزریق مىکند . حال، شما نمىدانید چنین مغزى نیستید، زیرا اگر شما چنین مغزى باشید، به شرط آنکه آن دانشمند در کار خود موفق باشد، پس احتمالا هیچ چیزى در تجربه شما نمىتواند نشان دهد که شما مغزى در محفظه بزرگ هستید، زیرا تجربه شما، بنا به فرض، مبنى بر اینکه شما مغزى در محفظه بزرگ هستید، با این تجربه که مغزى در محفظه بزرگ نیستید، یکى است . از آنجا که شما فقط به تجربه خودتان مىتوانید تمسک کنید و این تجربه هم در هر دو وضعیتیکى است، پس هیچ چیز نمىتواند براى شما آشکار کند که کدام وضعیت واقعى است .
اما آیا این امکان هست که شما با وجود اینکه نمىدانید مغزى در محفظهاى بزرگ نیستید، در عین حال، بسیارى از چیزهاى دیگر را بدانید; چیزهایى حتى مهمتر؟ متاسفانه به نظر مىرسد اگر شما ندانید که مغزى در محفظهاى بزرگ نیستید، چیز دیگرى هم وجود ندارد که بتوانید آن را بدانید . فرض کنید شما مدعى هستید که مىدانید نشستهاید و در حال مطالعه کتاب هستید . احتمالا شما این را هم مىدانید که اگر شما نشستهاید و در حال مطالعه هستید، پس شما نمىدانید مغزى در محفظه بزرگ نیستید . مطمئنا از این مطلب مىتوان نتیجه گرفت که اگر شما بدانید که نشستهاید و در حال مطالعه کتاب هستید، پس شما مىدانید که مغزى در محفظه بزرگ نیستید، و بنابراین، (از راه رفع تالى صرف) از آنجا که شما نمىدانید مغزى در محفظه بزرگ نیستید (طبق توافق فوق) پس شما نمىدانید که نشستهاید و در حال مطالعه کتاب هستید .
اصلى را که این استدلال بر آن مبتنى است مىتوان به صورت اصل ماندن در محدوده استلزامات معلومه صورت بندى کرد.
PC k:[Kap & Ka (p - q)] - Kap.
مستلزم q است، بنابراین اصل، a مىداند که ;p یعنى ما همواره صادق بودن چنین قضیهاى را مىدانیم; قضیهاى که مىدانیم از لوازم قضیهاى است که ما به آن معرفت داریم .(بیان این گونه اصول با علائم منطقى کار رایجى است . اما ما به دلیل اهدافى که مد نظر داریم، پس از هر قاعده منطقى معادل انگلیسى آن را مىآوریم، همین طور که در اینجا آوردیم . با این وصف، براى سهولت ارجاعات بعدى بهتر استبا علائم منطقى کار خود را به پیش ببریم. PC K اصل ماندن در محدوده استلزامات معلومه است، زیرا این اصل به ما مىگوید که گذر از معلومى دیگر که مستلزم معلوم نخستین است ما را از چارچوب معرفتخارج نمىکند) . بنابر این اصل، با فرض این که a نمىداند q را (~ Kap) ، ولى a مىداند که p مستلزم q است (Ka (p - q) ما مجازیم این استنتاج را بکنیم که a نمىداند p را (~ Kap) بنابراین، به نظر مىرسد که این اصل به نحوى کلىتر این مطالب را نشان مىدهد; از آنجا که شما مغزى در یک محفظه بزرگ را بدانید . قضی p قضیهاى است که اگر صدق آن را بدانید، آن وقتخواهید دانست که شما مغزى در یک محفظه بزرگ نیستید . استدلالهایى وجود دارند که قدرى مشابه این استدلالاند; براى مثال استدلال مربوط به خواب دکارت که ما آن را با q نشان مىدهیم، q ] شما در خواب هستید» . دکارت استدلال مىکند که چون شما نمىدانید در خواب نیستید، پس شما قضیه p را نمىدانید . قضیه p قضیهاى است که اگر شما از صدق آن آگاه باشید، خواهید دانست که شما در خواب نیستید .(به تامل اول دکارت نگاه کنید .)
با توجه به تفکیک هایى که میان استدلالهاى شکاکان در بخش 1 . 1 انجام دادیم، استدلال مغزى در محفظه بزرگ در کدام دسته قرار مىگیرد؟ این استدلال دقیقا یک استدلال فراگیر نیست، زیرا این استدلال معرفت را ممکن مىداند; مثلا این مطلب را قبول دارد که شما مىتوانید بدانید که p - q ، و در حقیقت، این واقعیت را به منزله یک اهرم بهکار مىگیرد . در واقع، اعتراض این استدلال دقیقا به قضایایى محدود مىشود که صدقشان به این معناست که شما مغزى در یک محفظه بزرگ نیستید . با این وصف، این یک استدلال قوى است، به این معنا که در همان حوزههایى که به معرفتحمله مىکند باور موجه را نیز مورد حمله قرار مىدهد . منتها تا این جا هنوز این حمله را نشان نداده است . اما با قیاسى کاملا مشابه این استدلال مىتوان آن را نشان داد . بهطور کلى لازم است ما نشان دهیم که باور شما به این قضیه که شما مغزى در یک محفظه بزرگ نیستید نمىتواند موجه باشد، زیرا هیچ چیزى در تجربه شما نمىتواند به مثابه قرینه براى آن قضیه بهحساب مىآید، ولذا براى نشان دادن آن مطلب به اصلى نظیر PC K توسل مىجوییم:
PC J:[JBap & JBa (p - q)] - Baq مطابق این اصل اگر a در اعتقاد به p موجه باشد و p مستلزم q باشد، آنگاه a در اعتقاد به q موجه است . به نظر مىرسد که PC J درستبه اندازه PC K قانع کننده است، اگر نگوییم پیش از آن .
با این همه، این استدلال به هیچ وجه مدعى نیست که شما این قضیه را که «شما نشستهاید و در حال مطالعه کتاب هستید» نمىفهمید . این امکان همچنان براى شما هست که آن را بفهمید، حتى اگر نتوانید نسبتبه این قضیه معرفت داشته، در اعتقاد به آن موجه باشید . همانطور که پیشتر ذکر شد، اگر ما دیدگاه خاصى را در باب فهم اتخاذ کنیم، این استدلال فقط به استدلالى در باره فهم تبدیل مىشود .